سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زخمی زدی به قلبم که هیچوقت خوب نمیشه

در اشتباهی با نامردی کسی محبوب نمیشه

تـــو گــرگی و تـو لـبـاس آهو

میخام فرار کنم از این هیاهو

بدلم بد راه مبده وقتی به تو فک میکنم

ارزش اینـم نــداری کـه بـه تـو فـکر بکنم

میرم پیش اون کسی که از تو باوفاتره

آخـه نـامـرد چشـام از نامـردیای تو تره

دیـگه حتی از وفـا چیزی نـگـو دروغ مـیگی

میشه دیگه پیش من از رفاقت چیزی نگی

پـر شـده فـکر مـن از دروغـای قشنگ تو

فکر نکن یوقتی من دوباره شم دلتنگ تو

اونقده خون به دلم کردی که یادم نمیره

مـنـو زجـرم میدی تا یـروزی قلبـم بـمـیره

منو دست کم گرفتی و شکستی بی دلیل

میخاستی که منم مث آواره ها بشم ذلیل

دنـیامـو آتـیـش زدی امـا بـدون نـابـودی

خودت و کشتی و تو درس وفا مردودی

تـوکـه گفـتی بمـیـرم راضـی بـه گریـت نمـیشـم

پس چطور راضی شدی اینجوری من دیوونه شم

سرزده اومدی و بی خبر برو از دنیام

بـرو ازت نـفرتـیم تـورو دیـگه نـمیـخام

فـکـر بـرگـشتو نـکـن جـایـی نــداری تـو دلـم

سد معبرت میشم که دوباره پا نذاری رو دلم



نویسنده » اقاقی » ساعت 12:49 عصر روز یکشنبه 87 شهریور 17

سلام خوبم مـن اومدم،گفته بودم یروز میام

با گل های اقاقی و گل های یاس و رز میام

مـن اومـدم بغـل کنـم اون گـلای اطلسی رو

من اومدم تموم کنم اون روزای بی کسی رو

یادته بهت می گفتم اون روزا دور نیست

دل مــن اونقـدا کـه میـگنم صـبور نیست

اومــدم بـگـم مـگـه مثـل تـو هـم پــیدا میـشه؟

آخه خوبم ،بی نظیری،هیشکی مثل تو نمیشه

اومـدم بـاز بـخـرم نـاز نگـاتـو عـزیزم

دوباره نگاه کنم چشم سیاتو عزیزم

تو که نباشی دل من همش بی تابی میکنه

بـه فـکـر بـا تـو بـودن و هـمش به تو رسیدنه

خــداییـش انـگـار نـبـودنـت واسـم جـهـنمه

تو که نباشی جون من ،مرگ گلای یاسمه

عزیزم بیاد بیار حرفایی رو که بت میگفتم

خـوب مـن نـباشـی از نـفـس مـی افـتـم

روز دیدار من و تو روز جشن قاصدک ها

عزیزم خسته شدم،یا من بیام یا تو بیا

وقتی دستتو بگیرم آروم آروم جون می گیرم

واسـه ی نـاز اداهـات الـهی کـه مـن بمیرم

من میمیرم واسه ی خنده هات

من بـمیرم واسـه قـهـر کـردنـات

میدونی ترانه هام حسشو از صدات می گیرن

بــس کــه خـوبـی واسـه خوبــیـات مـیـمــیرن

آخــه تـو دلـت مـیـاد بــری و تــنـهـام بـزاری

میدونم نمیری چون جز من کسی رو نداری

الهی که شب بشه ،ستاره ها یکی یکی

بمـیرن جـلـو چـشـات آخـه خـوبـم تو تکی

 



نویسنده » اقاقی » ساعت 10:55 صبح روز سه شنبه 87 مرداد 1

دلــی که تــو سـینه بدجور خاطـر خواتـه

بدجوری دیوونه و عاشق اون خنده هاته

اون دلــی کــه دوســـت نـــداره دوریتــو

 دوســـت نــداره گریــه و دلــخــوریــتو

عزیــزم قــهــر چــرا شــکــوه بســه

دســت مـن آخـر بـه دستات میـرسـه

عزیـزم جـواب نامـه هام بده

با نگات جواب خنده هام بده

خوب من ،عزیزکم،بهترینـم

اینو حتما بدون عاشق ترینم

ایــنـو حتـما بـدون مـن دیـوونـتم

درو باز کن عزیزم،در خونه تم

وقتـــی بــا غریــبه مـی بـــینم تــورو

منـو از خـود می رونـی،مـیگـی بـرو

پس چی شد اون همه دوست داشتن تو 

مــن می مـردم واســه ی خواســتن تو

تـو کـه گفتی واسـه مـن دلواپسی

یه روزی میاد به حرفام میرسی

یـه روزی میــاد می بــینی تنـهایی

می بــینی اســیر درد و غمــهایـی

می بینی تو باغچه هیچ یاسی نداری

جـز پشیمونی هیـچ احسـاسی نداری

خـوب مـن دیـر نشـده بـیا پیـشم 

قبل اینکه بی تو من دیوونه شم

زودتر بیا پیشم



نویسنده » اقاقی » ساعت 12:11 عصر روز سه شنبه 87 تیر 25

اگه نباشی دل من خون مـیشه          بدجوری توی سینه داغون مـیشه

اگه نبــاشی آسمــون دلــگیره         یــاس قشــنگ بدون تو می میـره

اگه نباشی دو روزم دو سـاله          زنــدگــی کردنــم بی تــو محــاله

اگه نباشی دل مـن می شـکنه          نـبــاشی مــن فــراریــم از هــمـه

اگه نباشی یاست ازدست میره         پــایــیز مـــیاد و باخودش می بره

اگه نباشی قاصدک غــم داره         انــگار تورو رو شونه هام کم داره

اگه نباشی مرغ عشـق خونـه         از تــو و مـهـربونـیـات می خونـه

اگه نباشی واسه کی شعر بگم        نـباشـی از تنـهایـی و غـــم میـگـم

اگه نباشی دل من تنگ میشه         نبــاشی با زمســتون همـرنگ میشه

اگه نباشی یاست چشم براهـه        مـثـل تـــو و قلـــب تـو بـی گنـاهــه

اگه نباشی عـمـر مـن تـمومـه       مــن میرم و شعرای من می مونـه

اگــه نــباشــی گــلای اطلسی       می نویـسن از تنهایـی و بی کسی

اگــه نــباشــی بـهارم پایـیزه        گل های یاس از رو شاخه می ریزه

اگه نباشی گلها پرپر میشن           قنــاریات پشـــت سرت تر مــیشن

اگه نباشی گونه هام خیس میشه     قلــب مــنم می شکنه مثل شــیشه

حالا که هستی قدرتو می دونم           تا آخرش سرقرار می مونم

 

یاس دلتنگ



نویسنده » اقاقی » ساعت 11:6 صبح روز دوشنبه 87 تیر 17

خداحافظ خوبم دارم از پیشت میرم

بدون بعــــد تو توی غربـــت میمـیرم

عشـــق تو بود نفس برای قلــب تنهام

نیستی حالا پریشونم تو دست غمهام

 آره تـــو بودی جونمو عشــقمو دنیام

منتظرم باش خوب من،یه روزی میام

جونم فدای اون چشای بی گناهت

فدای اون قلب یرنگ و چش براهت

دنیا حســـوده نمی خواد باهــم باشیم

اون می خواد من و تو از هم جدا شیم

غصه نخــور عزیز من رســم زمــونه اینه

اسم زمونه بی وفایی و ریاست و کینه

میـــرم اما با پاهای خسـته

میرم ولی با بالی شکسته

صدات تو گوشمه،چرا نمیری از پیشم

تـــورو خدا بـــرو دارم دیوونــه میـشـم

حالا یـــه روزه رفــتی اما واســه من یـه ســاله

برام ثابت شده که زندگی بدون تو واسم محاله

حیف چشمای قشنگت که بدون من،بباره

 آره تورو دوســـت دارم،زندگیــمی سـتاره

قـول مــیدم بدون تو اشــکای من دیــگـه نیـــاد

یه روز می شنوی که میگن عاشقت داره میاد

اون روزا دور نیست به خدا یه کم دیگه حوصله کن

خـــــــوب مـــن فـــکـــری واســــه،فاصـــلــــه کـــن

خداحافظ همین حالا...



نویسنده » اقاقی » ساعت 12:12 عصر روز پنج شنبه 87 تیر 6

                     (تقدیم به عزیزترین کسم )

باز اومدم واسه نگات بخونم           باز اومدم شب و بیدار بمونم
باز اومدم تورو صدا کنم تا                  مثه شاپرکها تنها نمونم
                             
باز اومدم که دستات سرد نمونه    الهی مهربونم،دلت بی غم بمونه
باز اومدم بگم تنهایی سخته         الهی من فدات شم عاشقونه
                            
باز اومدم که دستاتو بگیرم          واسه چشات الهی من بمیرم
باز اومدم بگم خیلی عزیزی       با صدای مهربونت جون می گیرم
                           
باز اومدم که بشمریم ستاره          واسه صدات دلم آروم نداره
باز اومدم بگم واسه تو جونم            دلکم بدجوری بی قراره
                           
باز اومدم موهامو ناز کنی            اونارو شونه کنی و باز کنی
باز اومدم که پشت در بمونم            درو آخر بروم باز کنی
                           
باز اومدم بگم دوستت دارم            جونمو زیر پات می زارم
تو رو جون شقایقا نرو                 اگه از پیشم بری کم میارم

واسه عزیزترینم



نویسنده » اقاقی » ساعت 7:26 عصر روز سه شنبه 87 اردیبهشت 17


نویسنده » اقاقی » ساعت 11:57 صبح روز شنبه 86 اسفند 4


نویسنده » اقاقی » ساعت 12:41 عصر روز دوشنبه 86 بهمن 15

من با نفس تو

با نگاه تو

با کلام تو

شب را وضو می گیرم

تا با ترنم شعرهایت

مرا دعوت کنی به بی قراری

ای متولد کوچه انتظار

این همه کاغذ مچاله

راز درد و دل من با توست

و تو چه غریبانه در انتظاری

اگر نیایی

دل منم مچاله می شود.

 



نویسنده » اقاقی » ساعت 6:59 عصر روز شنبه 86 آبان 12

همرنگ دریا شدم

تا نگاهی آبی تر کنم

به دنیایت

ستاره شدم

تا برقی باشم در چشمانت

پروانه شدم

تا در اوج بی کسی

همدرد و غمخوارت باشم

اما تو با خونسردی!!!

خوب جوابم را دادی

چه غریبه آشنایی 

 

  



نویسنده » اقاقی » ساعت 7:21 عصر روز جمعه 86 مهر 27